ميدانى.. اينكه او بيايد صاف تو چشم هام نگاه كند و بگويد: "بخند.. باشه؟ باور كن زندگى زيباست.." براى يك دختر كافيست.. اويى كه تمام عمرش را براى خاطر من دويده.. موهايش سفيد شده.. دست هاش.. واى دست هاى پر مهرش خيلى پير شده.. بايد براى او خنديد.. بايد بغلش كرد و كفت:" چشم بابا.." دختر اين مرد بودن بزرگترين لذت دنياست.. امپراطور سرزمين كودكى من.. قشنگى لحظه هاى سخت من.. تو ماندنى ترينى بابا..
تو به من نگاه کن و مرا اینگونه نبین.....برچسب : سریال اسمت را فریها گذاشتم, نویسنده : alakiiiiio بازدید : 129 تاريخ : پنجشنبه 4 آذر 1395 ساعت: 1:49
برچسب : حكايت از چه كنم سينه سينه درد اينجاست, نویسنده : alakiiiiio بازدید : 144 تاريخ : پنجشنبه 4 آذر 1395 ساعت: 1:49